متهم از تنهایی و مشکلات روحی و روانی دختر سوء استفاده کرده و زمانی که فرصت آزار و اذیت دختر را پیدا کرد به او حمله ور شد. این پرونده چندی پیش پس از شکایت دختر 19 ساله ای به نام مهسا آغاز شد. دختری که به پلیس اطلاع داده بود از پسر 25 ساله ای به نام آرشام شکایت کرد.
دختر جوان گفت: چند وقت پیش از طریق یکی از دوستانم با آرشام آشنا شدم و در غیاب خانواده چندین بار به خانه او رفتم.
از آنجایی که پدر و مادرم معتاد بودند، او از من حمایت کرد. به همین دلیل به او اعتماد کردم. قرار بود با هم ازدواج کنیم، اما چند ماه بعد متوجه شدم که او سابقه دارد. آرشام چند بار از کارت بانکم پول گرفت و کتکم زد. بنابراین به رابطه ام با او پایان دادم و به او گفتم که قصد ازدواج ندارم.
شاکی ادامه داد: یک روز پس از این ماجرا آرشام مرا به ویلای پدرش در لویزان دعوت کرد. من برای صحبت با او به آنجا رفته بودم، اما او با وجود التماس من ناگهان مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. می خواستم فرار کنم که تهدید کرد خانه را به آتش خواهد کشید.
در پی شکایت دختر، پسر جوان ردیابی و دستگیر شد اما مدعی شد دختر جوان با او رابطه داشته است. متهم گفت: پدر و مادر مهسا وابسته بودند به همین دلیل به او و مادرش کمک مالی کردم. من بارها از این دختر حمایت کرده ام اما نمی دانم چرا چنین شکایتی از من کرده و به من تهمت زده است.
من آن را قبلا تصور کرده بودم. متهم پس از طرح این ادعا به شعبه نهم دادگاه کیفری استان تهران معرفی شد.
در ابتدای جلسه دختر جوان خواستار مجازات آرشام شد و گفت: وی پس از آزار و اذیت من را تهدید کرد که موضوع را به پلیس نگم. از آزار و اذیت، جراحت عمدی ناشی از ضرب و شتم و تهدید و کلاهبرداری از آن شکایت دارم و خواستار پیگیری موضوع هستم.
دختر 19 ساله خطاب به قضات ادامه داد: وقتی این پسر متوجه شد که دیگر قصد ازدواج با او را ندارم، مرا به ویلای پدرش کشاند و مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. به همین دلیل سخت ترین مجازات را برای او می خواهم. این پسر به من تهمت می زند و می گوید ما نامزد بودیم که نبود.
من قبلا ازدواج نکرده ام و امکان صیغه هم وجود ندارد. این پسر برای نجات خودش چنین دروغ هایی می گوید. او و خانواده اش مدتی است که به دنبال رضایت هستند و من نه. اگر من صیغه آرشام بودم، چه دلیلی داشت که به دنبال رضایت باشد؟
پسر جوان با حضور در جمع قضات با رد اتهام ضرب و جرح گفت: من صیغه مهسا بودم و به همین دلیل با او ارتباط برقرار کردم اما اکنون رونوشت را گم کرده ام. روده باید جلویش باشد، چون می خواست پیش نویس را داشته باشد تا در آینده مشکلی پیش نیاید.
به خاطر اعتمادی که داشتم کپی نکردم. وقتی قضات از پسر پرسیدند که آیا واقعاً با مهسا ازدواج موقت کرده‌اید، او به دفتر اسناد رسمی اعلام کرد که کجا نامزد کرده است، اما او نمی‌تواند پاسخ دهد.
در پایان جلسه قضات دیوانه شدند و با توجه به شواهد موجود در پرونده، پسر جوان را به 100 ضربه شلاق محکوم کردند. همچنین پرونده برای رسیدگی بیشتر به دادگاه عمومی ارسال شد. به نشانه اعتراض به این رأی پرونده در دیوان عالی کشور در حال رسیدگی است و این رأی در شعبه 19 دیوان عالی کشور تأیید شد.