فرادید| من به عنوان تنها فرزند خانواده احساس تنهایی نمیکردم یا خواهر و برادر میخواستم، اما میدانستم که موقعیتم مغرور نیست.
به گزارش فراد، متوجه شدم که تک فرزندها ویژگی های خاصی دارند که برای همه شناخته شده است و سعی کردم ثابت کنم که چنین ویژگی هایی در مورد من صدق نمی کند و من جزو آن تک تک بچه های کلیشه ای نیستم.
وقتی بزرگ شدم، هر بار که با افراد جدیدی آشنا می شدم و به آنها نشان می دادم که تنها فرزند خانواده ام هستم، جملات زیادی از آنها می شنیدم: «اوه، اصلاً معلوم نیست یا اصلاً نمی توانستم حدس بزنم! “
سپس دلایلی برای توضیح “چرا من اینقدر خوبم!” دلایلی مانند «من در طبقه متوسط بزرگ شدم، یک خانواده زمینی، یعنی هرگز نمی توانستم تنبل باشم. من خانواده ای غیر سنتی داشتم و پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و این توضیح می دهد که چرا من خودخواه نیستم.
در طول سالها، وقتی میشنیدم دوستی با فرزندش ادعا میکند که شبیه یک بچه مجرد کلیشهای نیست، یادداشتهایی را در ذهنم نگه میداشتم.
کلیشه های منفی در مورد تک همسری سال ها در جوامع مختلف وجود داشته است: مهم نیست در چه شرایطی رشد می کنند، ناگزیر تنبل، انعطاف ناپذیر، خجالتی، سلطه گر و ضد اجتماعی هستند.
اما دههها تحقیق نشان داده است که تصور رایج از کودکان مجرد تقریباً هیچ مبنایی در واقعیت ندارد.
شواهد – اعم از علمی و رفتاری – نشان می دهد که فرزندان مجرد در برابر صفات و صفاتی که جامعه به آنها نسبت می دهد مقاومت می کنند.
اما اگر از دوستی بخواهید که کلیشه های تک فرزندی را توضیح دهد، همان پاسخ ها را خواهید شنید: در بهترین حالت، به شما می گویند که احساس تنهایی و نفرت می کنند و در بدترین حالت، به شما می گویند که والدینشان به آنها گفته اند. به گونه ای تربیت شده اند که به ناچار در زندگی شکست می خورند.
چرا چنین کلیشه هایی هنوز در جوامع وجود دارد؟ و با دگرگونی خانواده ها در سراسر جهان و میل به فرزندان کمتر، آیا امکان از بین رفتن این گونه کلیشه ها وجود دارد؟
آیا واقعاً تک فرزندها ویژگی های متفاوتی دارند؟
کلیشه های منفی موجود در مورد کودکان مجرد ریشه های تاریخی عمیقی دارد و به زمانی برمی گردد که روانشناسی کودک به عنوان یک رشته مطالعاتی ظهور کرد.
در اواخر دهه 1800 و 1900، تعداد کمی از روانشناسان آثاری را منتشر کردند که تا به امروز اساس درک کودکان تک همسر را تشکیل داده است. در میان آنها یک روانشناس کودک پیشرو به نام جی است. استنلی هال ویژگی های منسوب به «فرزندان مجرد» را منتشر کرد که جوامع هنوز آنها را به آنها نسبت می دهند. گفته می شود هال تک همسری را به خودی خود بیماری می دانست.
یکی از تاثیرگذارترین روانشناسان هال، آلفرد آدلر، روانشناس مشهور اتریشی و بنیانگذار مدرسه روانشناسی فردی بود.
آدریان منسیلاس، روانشناس آمریکایی که کتابی برای چالش برانگیز کلیشه ها در مورد تک همسری نوشته است، می گوید: «آدلر اولین روانشناسی بود که ترتیب تولد و چگونگی تأثیر ساختار خانواده بر رشد کودکان را آزمایش کرد.
آدلر بر اساس مواردی که از نظر بالینی در مطب خود با آنها مواجه شده است، به این نتیجه میرسد که تک فرزندی نه تنها از دست میرود، بلکه والدینی که تنها یک فرزند را انتخاب میکنند، آسیبهای روحی زیادی به تنها فرزند خود وارد میکنند.
این اتهامات مورد توجه افکار عمومی قرار گرفته است. این ادعاها در زمانی که خانوادهها بزرگتر بودند و بچهها در معرض خطر بیشتری بودند، بسیار مهم شد. تک فرزندی در چنین جوامعی عجیب بود و طبیعتاً والدین مجرد بیش از سایر والدین از فرزندان خود مراقبت می کردند.
لیندا بلر، روانشناس بالینی و عضو انجمن روانشناسی بریتانیا و نویسنده کتاب ترتیب تولد: آنچه موقعیت شما در ساختار خانواده درباره شخصیت شما می گوید، می گوید: آنها قبول دارند.
دههها پیش، اگرچه اندازه خانواده در بسیاری از کشورها کاهش یافت، اما هنوز تکهمسری عادی تلقی نمیشد و برخلاف اهمیت «ایده خانواده هستهای» که شامل حداقل دو فرزند بود، به روایت غالب در جامعه تبدیل شد.
سوزان نیومن، روانشناس اجتماعی و کارشناس والدین و نویسنده کتاب «کودک مجرد آمریکایی» می گوید: «این ایده که خانواده ایده آل متشکل از پدر، مادر و دو فرزند است در فرهنگ ما ریشه دوانده است. حداقل از دهه 1950، هرگونه تحریف این آرمان غیرعادی تلقی شده است.
بسیاری از سریال های تلویزیونی خانواده های ایده آل را به عنوان خانواده هایی با دو فرزند نشان می دهند و در عوض نشان می دهند که تک فرزندها مشکلات زیادی دارند.
تصویری که رسانه ها ایجاد کردند این است که خانواده یک فرزند نمی تواند خانواده باشد و فرزند خوب نمی تواند تک فرزند باشد.
فاصله بین واقعیت و کلیشه
در اواخر دهه 1980، دو محقق آمریکایی به نامهای تونی فالبو و دنیس پولت، 141 مطالعه روی کودکان مجرد را بررسی کردند.
آنها دریافتند که تک فرزندها در این زمینه ها در زمینه های مختلف مانند موفقیت و موفقیت، انگیزه و سازگاری «نتایج بالایی» دارند. این مطالعه نشان می دهد که فرزندان مجرد از همه نظر با خواهر و برادر خود قابل مقایسه هستند.
به عبارت دیگر، کودکان تنها با ضرب المثل قدیمی که تنها، خودخواه و ناتوان هستند، مطابقت نداشتند.
جینگشو، استادیار انسانشناسی در دانشگاه واشنگتن و نویسنده کتاب کودک خوب: رشد اخلاقی پیشدبستانی در چین، میگوید: «واقعیت فقط با کلیشههایی مانند لوس یا امپراتورهای کوچک همخوانی ندارد.
تأثیر این نمایش بر زمینه خانواده و آموزش و همچنین در زمینه گسترده تر تغییرات اجتماعی سریع در چین، این است که چگونه کودکان رشد می کنند تا به موجوداتی اخلاقی تبدیل شوند.
شو در یک پیش دبستانی طبقه متوسط در شانگهای تحقیق کرد، جایی که دانش آموزان از طبقه متوسط و عمدتا مجرد بودند. او دریافت که تک تک کودکان زیر دو سال به سرعت نیازهای محیط جمعی از جمله نظم و اجتماعی شدن بزرگسالان را شناسایی کرده و به آنها پاسخ می دهند.
او می گوید از انعطاف پذیری بالای تنها فرزندانش شگفت زده شده است. آنها می توانند به سرعت تشخیص دهند که دوستانشان چه کسانی هستند، می خواهند با چه کسانی دوست شوند و چگونه باید شبکه های بین فردی خود را تشکیل دهند.
بر خلاف تصور کلیشه ای که کودکان مجرد خجالتی هستند و از برقراری ارتباط اجتناب می کنند، تحقیقات نشان می دهد که آنها به طور طبیعی به ابزار رسانه های اجتماعی مجهز هستند.
در واقع، این نمایش می افزاید، کودکان مجرد ممکن است حتی نسبت به خواهر و برادرهای خود مزیتی داشته باشند، زیرا آنها خواهر و برادری ندارند که برای یادگیری به آنها تکیه کنند، بنابراین آنها باید یاد بگیرند که با “کودکان خانواده های دیگر” دوستی ایجاد کنند. آنها باید تعامل داشته باشند. “
در واقع، بسیاری از مطالعات نشان می دهد که تک فرزندها دارای ویژگی ها و مزایا و مزایای مثبت نسبت به دیگران هستند.
برخی از مطالعات نشان می دهد که کودکان مجرد نسبت به سایر کودکان مهارت های کلامی غنی تری دارند. مطالعات دیگر نشان می دهد که تک تک کودکان انگیزه بیشتری دارند و بهتر سازگار می شوند.
آقای بلر گفت توجه والدین و منابع موجود در اختیار تنها فرزند خانواده می تواند تأثیر مثبتی بر کودک داشته باشد. “شما پول بیشتری را برای کودک خرج می کنید، اما نه تنها این، می توانید زمان بیشتری را با کودک خود بگذرانید، می توانید به تقویت مهارت های کلامی کودک خود کمک کنید و زندگی منظم تر از زمانی که چند فرزند در یک خانواده وجود دارد.”
برخی خصوصیات منفی نیز به تک همسری نسبت داده می شود. مانسیلاس به مطالعه ای اشاره می کند که به جای بررسی جایگاه کودک در ساختار خانواده و ترتیب تولد و چگونگی تأثیر خواهر و برادر بر رشد کودک، به سلامت و رفاه کودکان مجرد می پردازد.
وی ادامه داد: این مطالعه نشان می دهد در خانواده هایی که والدین دارای عملکرد ناقص هستند، حضور خواهر و برادر اثر محافظتی دارد و آثار منفی این گونه عملکردهای معیوب را از بین می برد یا کاهش می دهد.
علاوه بر این، بلر، بر اساس تجربه بالینی خود، می گوید که کنار آمدن با کودکان مجرد دشوارتر است و سطوح پایین تری از “هوش خیابانی” دارند، اصطلاحی که بلر ابداع کرد. آنها زمان بیشتری را بدون توجه همسالان خود می گذرانند – نوعی نظارت که فقط در خانه هایی با خواهر و برادر مشاهده می شود – به طوری که کودکان مجرد ممکن است حس غریزی یا غریزی غیرعمدی را تجربه کنند که آنها را در هر زمانی تحریک می کند. اگر این اتفاق بیفتد، آنها آن را تجربه نخواهند کرد (مثلاً به ذهنشان خطور نمیکند که هر سازهای که با لگو میسازند میتواند توسط شخص دیگری تخریب شود).
در نهایت، این مطالعه می گوید که تنها به این دلیل که فردی تک فرزند است، به این معنا نیست که در نهایت خوب یا بد می شود.
بلر خاطرنشان می کند که مهمتر از تک فرزندی، موقعیت های فردی است که شامل محیط، ارزش های والدینی، روابط با دوستان و خانواده گسترده است که همگی در شکل گیری ویژگی های شخصیتی کودک نقش دارند.
سوزان نیومن می گوید: «کودکان مجرد بیشتر شبیه آنها هستند تا خواهر و برادر. اما مردم تمایل دارند همه را در یک طبقه بندی با هر شغل دیگری قرار دهند. “تک همسری فقط یکی دیگر از هزاران برچسبی است که مردم با خوشحالی به دیگران می چسبانند.”
آیا شکستن کلیشه ها دشوار است؟
تا آنجا که می دانیم، تصور قدیمی ترتیب تولد هنوز معتبر است. به ویژه، اسطوره تک فرزندی اسطوره ای است که به سختی می توان آن را فراموش کرد.
آقای بلر معتقد است دلیل این امر این است که نمیتوانیم عبارات یا ویژگیهای پایانی را به طور کامل با کلیشهها جایگزین کنیم. او میگوید: «برای ما بسیار آسانتر است که به همان ایدهای که از قبل در ذهن ما وجود دارد بچسبیم تا اینکه فکر کنیم و استدلال کاملی علیه ایدههای قبلی خود پیدا کنیم. افسانه های مختلفی در مورد ترتیب تولد وجود دارد. این ایده ها به ما قدرت می دهد تا خیلی سریع پیش بینی کنیم، بنابراین ما به آنها پایبند هستیم.»
اما شکل خانواده ها در حال تغییر است. در حالی که خانواده های پرجمعیت زمانی به عنوان یک واقعیت شناخته شده بودند، در بسیاری از کشورها به طور فزاینده ای شاهد تغییر این روند و رفتن به سمت تک فرزندی هستیم.
در بریتانیا، 40 درصد از خانواده ها در سال 2017 تنها یک فرزند داشتند. این درصد در کانادا در سال 2011 (38 درصد) نسبتاً مشابه است، اما در سال 2019 این کشور کمترین نرخ تولد را در تاریخ خود ثبت کرد. در ایالات متحده از سال 2015، حدود 23 درصد از خانواده ها مجرد هستند.
فرزندان مجرد دیگر در اقلیت نیستند. به نظر می رسد که آنها در حال تبدیل شدن به هنجارهای جدید هستند. آیا چنین فرآیندی می تواند کلیشه هایی را که در مورد تک همسری در ذهن ما رخنه کرده است تغییر دهد؟
نشانه های مثبتی از این تغییرات وجود دارد. تحقیقات نیومن در مورد درک تک همسری در دهه 1990 نشان می دهد که طرز فکر مردم در مورد تک همسری در حال تغییر است.
او گفت: مردم دیگر نگران داشتن یک فرزند نیستند و کمتر نظرات منفی درباره تک فرزندی می شنود و آنچه می شنود معمولا توسط نسل های گذشته بیان می شود.
مانسیلاس نیز معتقد است که ما به تدریج این واقعیت را می پذیریم. وی گفت: کلیشه های منفی به درد هیچ گروهی از مردم نمی خورد.
منبع: BBC World
نویسنده: ژنویو واکر
ترجمه: سایت فرادید