پدرم را کشتم چون از او راضی نبودم!

432972 228 خبر مرکزی

کینه قدیمی این دانش آموز از پدرش باعث شد در آخرین ساعات سیزدهم فروردین در اقدامی هولناک کشته شود.

ساعت 7:30 صبح یکشنبه 14 فروردین ماه ماموران کلانتری 140 باغ فیض در تماس با بازپرس میثم حسین پور از قتل یک روانپزشک 56 ساله در منزلش خبر دادند. در پی اعلام این خبر، بازپرس قتل پایتخت و تیم تحقیقات جنایی به مکانی که آپارتمان شماره 5 در طبقه هجدهم برج جام جم است، رفتند.

در اتاق نشیمن با جسد مرد میانسالی روبرو می شوند که روی کاناپه دراز کشیده بود که با ضربات چاقو به قتل رسید.

پسر 22 ساله ای که با لباس خون آلود در چند قدمی بدن پدرش ایستاده بود، صورت نداشت، دستانش می لرزید و گیج به اطراف نگاه می کرد. مرد میانسالی از دوستان مقتول در محل حاضر شد و موضوع قتل را به پلیس اطلاع داد. وی در جریان تحقیقات گفت: دوستم کوروش تنها در این خانه زندگی می کرد. هر چه زودتر به خانه کوروش می رسم.

او خیلی تند و نامفهوم صحبت می کرد، اما از صحبت هایش فهمیدم که پسر کوروش با او تماس گرفته و مدعی شده که پدرش را کشته است. او نمی دانست ماجرا از چه قرار است، از من خواست به خانه کوروش بروم و ماجرا را دنبال کنم.

وی ادامه داد: با این تماس بلافاصله به خانه دوستم رفتم و زنگ خانه را زدم که پسرش هومان در را برایم باز کرد. با دیدن لباس های خون آلود او و جسد دوستم که در جلو میز خوابیده بود شوکه شدم و تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که به پلیس گزارش کنم.

  پیشنهادات وسوسه انگیز برای دروازه بان پرسپولیس

بدخواهی قدیمی

هومن بعداً زمانی که در برابر بازپرس شعبه چهارم دادگاه کیفری صوفیه حاضر شد به قتل عمد پدرش اعتراف کرد. سپس به بازپرسان جنایی 10 کلانتری برای تحقیقات بیشتر اعلام شد.

چرا پدرت را کشتی؟ من از او متنفر بودم. من قصد کشتن او را نداشتم، اما نفرت من از او باعث شد مرتکب جنایت شوم.

چه بدخواهی؟ پدرم روانپزشک بود اما حدود 4 سال پیش به دلیل اختلاف شدید از مادرم جدا شد. مادرم بعد از جدایی به کرج نقل مکان کرد و من در ساختمان روبروی آپارتمان پدرم زندگی می کردم. این جدایی روی زندگی من تاثیر گذاشت، همیشه پدرم را مقصر این جدایی می دانستم و از او راضی نبودم. پدرم روانپزشک بود، اما نمی توانست زندگی خود را کنترل کند.

شب حادثه چه گذشت؟ با اینکه در خانه دیگری زندگی می کردم، معمولا هفته ای یک بار به دیدن پدرم می رفتم. غروب سیزده بدر به منزل ایشان رفتم و دوباره دعوا کردیم. به او گفتیم که اگر از مادرم جدا نمی شدی، ما هم مثل خیلی از خانواده ها می توانستیم برای عید و سیزده بدر کنار هم باشیم نه اینکه فقط سال نو را جشن بگیریم.

سر این موضوع با هم دعوا می کردیم و ساعت حدود 12 شب بود که ناگهان با چاقویی که همراه داشتم به پدرم زدم. آن موقع حتی متوجه نشدم دارم چه کار می کنم، فقط یکی پس از دیگری چاقو می زدم.

آیا همیشه چاقو با خود حمل می کنید؟ آره. از زمانی که پدر و مادرم از هم جدا شدند دچار یک بیماری روانی شدم. حتی پارسال سه ماه تحت درمان بودم و مدتی در بیمارستان بودم. از زمانی که بیمار شدم، ترس عجیبی داشتم که مبادا کسی مرا آزار دهد و بکشد. به همین دلیل برای حفظ جانم چاقویی با خود حمل می کنم. آن شب که با هم دعوا کردیم با چاقویی که همراهم بود مرتکب قتل شدم.

  مصاحبه با هوش مصنوعی گوگل را تمرین کنید

بعد از جنایت چه کردی؟ من یک ساعت در شوک بودم و مات و مبهوت به جسد پدرم نگاه می کردم. وقتی به هوش آمدم به مادرم زنگ زدم و گفتم پدرم را کشته ام.

مادرم باور نمی کرد، از طرفی چون در کرج زندگی می کرد و نیمه های شب راهی تهران نمی شد، شروع به تماس با دوستان و خانواده کرد تا کسی را پیدا کند که به خانه پدرم بیاید. بالاخره دوست پدرم را پیدا کرد و ساعت حدود 7 صبح بود که به اینجا رسید.

آیا شما کار می کنید؟ نه، من دانشجوی مهندسی صنایع هستم، اما هزینه آن را مادرم پرداخت می کند. وقتی مادرم طلاق گرفت، پدرم ماهانه به او مهریه می داد. او با همین پول خرج غذای من را می دهد.

منبع: روزنامه ایران

دیدگاهتان را بنویسید