فرادید| دو اتاق در دو شهر، اما تقریباً یکسان: در یکی از این اتاقها مردی مقابل تعدادی از شاگردانش که بسیاری از آنها مردان میانسال هستند با گروهی از جوانان ایستاده است. در حین صحبت کردن، با سوالات خوب، جدی و دقیق حرف او را قطع می کنند و گوینده با پاسخ کم و بیش او را متقاعد می کند. این افراد مشتاق پیچیدگی استدلال ها و نتایج علمی آنها هستند. تنها چیزی که به نظر نمی رسد آنها را درک کنند این است که چگونه همسالان آنها در اتاق دیگر می توانند چیزی را باور کنند که بسیار اشتباه است.
به گزارش فرادید به نقل از ایان، یکی از این اتاق ها در نیویورک، در بالای یک ساختمان اداری، مشرف به خرابه هایی است که هنوز از مرکز تجارت جهانی باقی مانده است. معلم این کلاس ریچارد داوکینز، زیست شناس دانشگاه آکسفورد و از حامیان «الحاد جدید» است. مرد رقیب اصلی اتاق دیگر، فیلسوف مسیحی پورتزی، ویلیام لین کریگ است که در حیاط باز کلیسای خود در جورجیا تدریس می کند. اگر کسی بدون دانستن چیزی به زبان انگلیسی به این دو رویداد توجه کند، به سختی تفاوت بین این دو را درک خواهد کرد.
وجود یا نبودن خدا یکی از سوالاتی است که برای نشان دادن هویت خود، انتخاب دوستان و به اشتراک گذاشتن اعضای خانواده از آن استفاده می کنیم. اما مواقعی وجود دارد که پاسخ به این سوال سوال برانگیز یا تا حدودی مفید است. یک بار در پشت صحنه یک مناظره داغ در دانشگاه نوتردام بین کریگ و سام هریس (همکار داوکینز)، یک استاد مسن الهیات کاتولیک را دیدم که به هریس نزدیک شد و گفت: “نظر من به نظر شما نزدیکتر است!”
در اوج جنبش جدید الحادی، در سالهای پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، من نوجوانی بودم که سعی میکردم دین خود را از کاتولیک تغییر دهم. ممکن است فکر کنید که تمایل من به تغییر مذهب باعث شده است که در برابر بی خدایی جدید موضع بگیرم. اما من این کار را نکردم. واقعیت این است که من نه با طرفین در مناظره بر سر وجود خدا موافق بودم و نه استدلال آنها در پذیرش ایمان جدید تأثیری داشت. من مجذوب این باور بیرویه بودم که «عشق میتواند مرگ و نفرت را شکست دهد». این ایده در زندگی راهبانی که مدت کوتاهی در میان آنها زندگی کرده بودم مشهود بود. من یکی از اعضای جنبش کارگری کاتولیک بودم که خانه های خود را به بی خانمان ها دادند و رفتند. با این حال، من با بسیاری از آنچه ملحدان جدید در مورد علم و تحقیق آزاد گفتند موافق بودم. چیزی که من شدیداً با آن مخالف بودم، حمایت ستیزه جویانه آنها از تهاجمات نظامی در کشورهای دارای اکثریت مسلمان بود.
با این حال، من آنقدر مجذوب مسئله اثبات وجود خدا بودم که سعی کردم تمام وقت خود را به آن اختصاص دهم. من به دنیا سفر کرده ام تا مدعیان وجود خدا را ببینم و استدلال های پیروان متفکران گذشته را مطالعه کنم. بالاخره متوجه شدم که من تنها کسی نیستم که به این استدلال ها شک کردم.
محققانی که برای مثال از ارسطو تا توماس آکویناس شواهد کلاسیکی برای وجود خدا ارائه کردهاند، این استدلالها را برای کسانی که در وجود موجودات الهی شک نداشتند، آوردهاند. هدف از این استدلال ها این بود که منظورشان از خدا چیست و ذهن انسان تا چه اندازه می تواند ما را در این گونه مسائل یاری کند.
برای مثال آنسلم را در نظر بگیرید. راهبی که در قرن یازدهم تحت تأثیر الهام صبحگاهی به بحث پرداخت. ادعای او که از زمان انتشارش به شدت مورد بحث قرار گرفت، این بود که هر تصوری از خدا حاوی استدلالی برای وجود خداست که آنسلم آن را نشانه ای از عشق و حضور همه جانبه خدا می داند. برای قرن ها، منتقدان جدی آنسلم نه خدای او، بلکه استدلال او را مورد انتقاد قرار می دادند. در قرن هفدهم، یک یهودی مرتد به نام باروخ اسپینوزا در هلند استدلالی مشابه استدلال آنسلم ارائه کرد: او از این استدلال استفاده کرد اما اساساً خدا را رها کرد.
امروزه دیدگاه اسپینوزا به عنوان الگوی جهان بینی مدرن و علمی شناخته می شود. ربکا نیبرگر گلدشتاین، فیلسوف و نویسنده ملحد، او را به عنوان «یهودی مرتد که به ما مدرنیته بخشید» توصیف می کند. با این حال، در قلب سیستم او استدلالی برای وجود خدا وجود داشت که بسیار شبیه استدلال راهب مسیحی آنسلم بود. هرجا آنسلم خدای مسیحی را می دید، اسپیوسا تمام دنیا را می دید. او ادعا می کند که ذات او در واقع خداست و این نشان می دهد که او ملحد نیست. اسپینوزا به دلیل ارادتش به عقل معروف شد. نووالیس شاعر رمانتیک آلمانی بعدها او را «مست خدا» نامید.
اسپینوزا و آنسلم هر دو به خدا علاقه داشتند و طرز تفکر مشابهی را انتخاب کردند. تفاوت در نوع خدایی بود که در ذهن داشتند.
در قرن بیستم، آیریس مرداک، فیلسوف و نویسنده، استدلال اصلی این دو را دوباره تعریف کرد. او در استدلال خود نه خدای پدر آنسلم را میداند و نه خدای طبیعت را اسپینوزا، بلکه با استدلال خود بر مبنای اخلاق و زیباییشناسی در دنیای پسا دینی وجود خیر را اثبات میکند. وقتی استدلال او را با استدلال آنسلم و اسپینوزا مقایسه می کنیم، به نظر می رسد که به مسئله وجود یا عدم وجود خدا بسیار کمتر از استدلال هایی که آنها ارائه کرده اند و روش هایی که برای روشن ساختن معنای خدا استفاده کرده اند توجه شده است. ف. فکر میکنم اگر آنسلم و مرداک همدیگر را میدیدند، چه میگفتند؟
هنگام بحث درباره وجود خدا به دنبال چه چیزی هستیم؟ من فکر می کنم این بحث می تواند یک میانبر باشد، راهی برای جلوگیری از مسائل مبرم و دشوارتر. متهم كردن ديگران به خداناباوري و يا متهم كردن آنها به ايمان كاذب به خدا مي تواند بهانه اي باشد براي رفتار غيرانساني با آنها تا آنها را به دليل اعتقاداتشان شايسته توجه واقعي ندانيم. وقتی تروریست ها به نام خدایی به مکانی حمله می کنند، محکوم کردن دین آنها آسان تر از زیر سوال بردن دلیل اعتراض آنها به پایگاه های نظامی در کشورشان و حمایت خارجی رهبران فاسد آنها است. بیایید توجه کنیم. هنگامی که جوامع دینی نظریه های علمی را به دلیل پیامدهای بدشان رد می کنند، به نظر می رسد محکوم کردن آنها به خاطر ایمانشان به خدا آسان تر از درک این موضوع است که متکلمان دیگر ممکن است همان نظریه را به دلیل پیامدهای خوب آن رد کنند. قبول کن. ایده های خوب و بد، رفتار خوب و رفتار بد همه جا هست، خواه به خدا اعتقاد داشته باشی یا نداشته باشی.
فعالیت های پاپ فرانسیس در سال های اخیر در این راستا بوده است. هنگامی که پاپ بخشنامه اخیر خود را در مورد زیست شناسی خلاق منتشر کرد، بسیاری از آتئیست های طرفدار محیط زیست بیش از برخی از پیروان کاتولیک او از او استقبال کردند. در این سند، پاپ نه تنها کاتولیکها، بلکه «همه مردم» را مورد خطاب قرار داد و از فعالان سکولار دعوت کرد تا برای گفتگو در مورد این موضوع به واتیکان سفر کنند. (روزنامه نگاری به نام نائومی کلاین هنگام بازگشت از واتیکان بسیار مشتاق بود و به من گفت که باید در آنجا به خود یادآوری کند که بعداً تحت تأثیر هیچ چیز قرار نخواهم گرفت.) در همین حال، مورین مولارکی وبلاگ نویس محافظه کار کاتولیک دستور پاپ را رد کرد. “بیهوده و عجیب.” دوستان کاتولیک من این بخشنامه را تحقیر کردند، زیرا با خواندن آن اشک شوق می ریختم. این واقعیت که ما به همان خدایی که پاپ فرانسیس معتقد است اعتقاد داریم، ربطی به این سوال ندارد.
من به خدا ایمان دارم، اما اغلب با کسانی که به خدا ایمان ندارند بیشتر از کسانی که ایمان دارند اشتراک دارم. برای من فرقی نمیکند که کسی به خدا ایمان داشته باشد یا نه، و برایم مهم نیست که دیگران در ذهن خود از خدا چه میگویند و در مقابل چه میکنند.