چراغ برق| ری نادسون، وقتی مگان اوکانل را می خواندم سرگیجه داشتم و حالا همه چیز را داریم. او با جزئیات واضح و آزاردهنده توضیح داد که تزریق اپیدورال هنگام زایمان چه احساسی داشت و بعداً توضیح داد که وقتی تزریق جواب نداد چه احساسی داشت.
من اینجا اشتباه کردم یا شاید قبلاً بود، یعنی وقتی خواندم که یک سوزن توخالی در ستون فقراتش فرو کرده اند و دارو از طریق سوزن به بدنش سرازیر شده و احساس می کند برق گرفته است. یا شاید زمانی بود که در مورد لوازم بیمارستانی خواندم که شبیه سوزن های بافندگی غول پیکری بودند که در سلفون پیچیده شده بودند و یک کیسه آب را پاره می کردند. (در واقع، من تقریباً مطمئن هستم که این توصیف سوزن ها بود.) لحظات زیادی برای انتخاب وجود داشت، و همه آنها به من احساس گرما دادند. تولد کار ترسوها نیست.
با این حال به خواندن و خواندن سریعتر ادامه دادم و در کمتر از 24 ساعت کتاب را تمام کردم. خواندن در مورد زایمان ناخوشایند و احتمالاً آزاردهنده بود، اما سپاسگزارم که در مورد وحشت زایمان و سپس مشکلات تربیت فرزندان یاد گرفتم.
اگرچه من خودم مادر نیستم، اما می خواهم بچه دار شوم و مانند اوکانل، متوجه می شوم که این خواسته آنقدر خطرناک است که به سختی می توانم از عهده آن برآیم. وقتی من و نامزدم در مورد زمانی که قرار بود بچه دار شویم صحبت می کردیم، قسمت کوچکی از مغزم که کاملاً به آن اعتماد نداشتم فریاد زد: “عجله کن! عجله کن!” عجله کن! اما گفتن همین جمله خیلی جدی گرفته می شود، انگار دنیا آن را می شنود و من را مجازات می کند که من آنقدر بی ادب هستم که چنین چیز خوبی را می خواهم.
من همیشه دوست داشتم داستان هایی درباره مادری بخوانم، انگار مادر شدن امتحانی است که می توانم درس بخوانم و قبول شوم. من نگران مهربانی او نیستم: می دانم که فرزندان فرضی ام را دوست خواهم داشت. می دانم که همسرم پدر خوبی خواهد بود. می دانم که لحظات شادی آنقدر عمیق خواهد بود که هنوز نمی توانم تصور کنم. فکر نمی کنم لازم باشد برای مزایای آن آماده شوم. اگر آنقدر خوش شانس باشم که طعم این لحظات را بچشم، وقتی اتفاق بیفتد خوشحال خواهم شد.
در مورد نئوهیپی ها و گرم شدن زمین آنها به شما می گویم. میخواهم با شنیدن داستانهای افرادی که بدترین روزها را پشت سر گذاشتهاند، آماده مادر شدن باشم. میخواهم در مورد شبهایی بشنوم که فکر میکنند نمیتوانند بدون فریاد زندگی کنند، یا در هنگام زایمان آنقدر درد دارند که مطمئن نیستند میتوانند زنده بمانند. من نسبت به داستان های زن بودن، اشتباه کردن و انجام کارها بی تاب هستم. شنیدن زنانی که از بدترین قسمت های دوران مادری می گذرند، باعث می شود که ترس کمتری از تنها شدن مادر داشته باشم. وقتی زنانی مانند اوکانل از سختیهای مادر بودن صحبت میکنند، به من میفهمد که اگر زمانی در این موقعیت قرار میگرفتم، تنها نبودم و غیرطبیعی نبود.
اوکانل در داستان خود تاریکی را با لحظات شادی متعادل می کند. با خواندن داستان تولد گیج شده بودم، اما وقتی تعریف کرد که شریک عشقش در اتاق عمل به او پیوسته و هر دو پسرشان را دیده اند، اشک شوق ریختم.
با داشتن چنین اطلاعاتی، چه خوب و چه بد، احساس میکردم حمایت میشود و آمادگی بیشتری برای رویارویی با چالشهای پیش رو دارم. من فکر میکنم بین سرگردانی در یک تونل تاریک و دیدن نقشهای که به نور میرسد و سرگردانی در تاریکی با دانستن اینکه راهی برای خروج وجود دارد، تفاوت وجود دارد زیرا کسی قبلاً آنجا بوده است. بنابراین من در اینترنت جستجو می کنم تا داستان های سقط جنین با عوارض را پیدا کنم و در مورد التهاب سینه مطالعه کنم که بسیار دردناک است. وقتی این جزئیات ترسناک را در کتاب خواندم و اکنون همه چیز داریم، آنها را با صدای بلند برای نامزدم خواندم تا او آماده باشد. (به جایی رسیدم که تمام جملات دردناک، خنده دار یا عاقلانه را با صدای بلند خواندم، اما اکثر آنها را.)
اوکانل در مورد دردهای جسمی خود و همچنین تحولات عاطفی مادری نوشته است. او متوجه نبود که از افسردگی پس از زایمان رنج می برد، اما حدس می زنم حتی مادرانی که افسرده نیستند، همچنان شب ها را در ناامیدی و لحظات شوک سپری می کنند.
وقتی اوکانل از عدم اعتماد به نفس در دوران بارداری یا زمانی که مادر جوانی بود صحبت می کند، به خصوص وقتی در صندلی عقب ماشین یا وسط خیابان گریه می کرد، می فهمم. در این لحظات خودم را می شناسم و احساس می کنم چنین زن باردار یا مادری خواهم بود: کسی که خیلی گریه می کند. وقتی غمگینم بی دلیل گریه می کنم وقتی ناامیدم برای همه چیز گریه می کنم وقتی خوشحالم اشک هایم مثل باران جاری می شود. حتی وقتی باردار نبودم وسط خیابون گریه می کردم. اگر باردار شوم حتما گریه خواهم کرد و با اشک هایم یاد گریه اوکانل و سخنان حکیمانه و زیبایی که درباره او نوشته بود می افتم و می دانم که بالاخره برای نوشتن آن کلمات گریه اش را ترک کرد و این به من امیدواری می دهد. ..
داستان هایی از درد مردانه در سراسر فرهنگ آمریکایی وجود دارد. جوک هایی درباره ضربه زدن به کشاله ران به مخاطبان در هر سنی گفته می شود تا آنها را بخنداند. انتظار می رود افراد متوجه درد در بیضه ها شوند و نام هایی برای چنین تجربیاتی وجود دارد. درد زنان، به ویژه دردهای جسمی، به ویژه درد مادری که اغلب از آن به عنوان تنها هدف واقعی زنان تعبیر می شود، با کلمات کمتری توصیف می شود و این درد داستان های رایج کمتری در فرهنگ آمریکایی دارد.
کتاب و اکنون ما همه چیز را بخشی از یک مرکز رو به رشد است که در حال فروپاشی است و درد زنان را بیان می کند. من اشتهای سیری ناپذیری برای این ژانر دارم و ناامیدانه باید داستان های دردناکم را با کسانی که گوش می دهند به اشتراک بگذارم.
بیشتر از داستان های قهرمانانه، به داستان های تلاش نیاز دارم، اگرچه فکر می کنم داستان اوکانل هر دو را دارد. O’Connell در مصاحبه ای می گوید که می توانید مزخرفات داستان را “در حال و هوا” باور کنید؟ «او با ترجمه تجربه خودش از مادر شدن به زبانی که برای کسانی که بچه یا رحم ندارند، مینویسد، انگار با یکی از دوستانش درباره شایعات خاصی صحبت میکند و این گفتگو تبدیل به داستانی شده است که باید با دیگران به اشتراک گذاشته شود. مانند خواندن یک داستان ماجراجویی، یک جستجو، اما در کلاسهای زایمان و مهدکودک، مانند هری پاتر با پستانک و مایع آمنیوتیک.
اوکانل نوشت که رویای یک تولد کامل را در سر می پروراند و احساس شکست می کرد، تا حدی به این دلیل که کتابی که خواند این روند را به زیبایی به تصویر کشید. او پس از زایمان، مصاحبه پادکستی با نویسنده کتاب را شنید. در این پادکست، مجری نویسنده را متهم می کند که زایمان را به عنوان یک فرآیند راحت و نه به عنوان یک روند خشونت آمیز که بسیاری از زنان تجربه می کنند، ارائه می دهد. وقتی اوکانل می شنود که نویسنده اعتراف می کند که این روند برای برخی از زنان دردناک و دشوار است، از احساس شکست راحت می شود.
من پیوست خود را به این جملات اضافه می کنم: اگر احساسات منفی در مورد جنبه های مادری شما را به یک مادر بد تبدیل نکند چه؟ در واقع، اگر احساسات منفی در مورد جنبه های مادر بودن و تجربه و جستجوی آنها به عنوان یک تجربه عمومی واقعاً شما را به فرد بهتری تبدیل کند، چه؟
صحبت در مورد مادر شدن در حال حاضر برای برخی از مادران پر از فشار است که تصمیم بگیرند شیر بدهند یا نه، کار کنند یا نه، قبل از خواب تدریس کنند یا نه. در حال حاضر نگران این هستم که نتوانم به نوزادم شیر بدهم و باید به همه در زندگی ام توضیح دهم که چرا نمی توانم.
داشتن این نگرانی قبل از بچه دار شدن ممکن است مضر به نظر برسد، اما واقعی است. به همین دلیل است که من به دنبال داستان زنانی هستم که قبل از من مادر بودند و با این شرایط دست و پنجه نرم کردند تا حس شکستم را خنثی کنند و سعی کنند قبل از وقوع آن، خودم را ببخشند. من اوکانل را شکست خورده نمی دانم. من او را یک برنده می دانم و امیدوارم حتی اگر در این جریان نقشی داشته باشم، خودم را چنین ببینم. کتاب و اکنون همه چیز داریم، کتابی با پند و اندرز در مورد تربیت فرزند نیست، بلکه داستانی است درباره واقعیت برهنه اهمیت مادری برای زنان. و این کتاب راهنمای من برای نجات است.
اطلاعات کتابشناختی:
اوکانل، مگان. و اکنون همه چیز داریم: برای مادر شدن قبل از اینکه من آماده باشم. لیتل، براون، 2018
شاخص ها:
این مقاله توسط Ray Nudson نوشته شده است و در وب سایت Electric Light با عنوان ” خواندن در مورد بدترین قسمت های مادری باعث می شود کمتر ترس داشته باشم” منتشر شده است. وب سایت مترجم با عنوان “چرا کسی صادقانه نمی گوید مادر بودن چگونه است؟” و توسط الهام آقاباباقلی منتشر شده است.
[۱]The Woman Who Lives: قسمت 6 از سری نهم سریال علمی تخیلی دکتر هو [مترجم].