نقد فیلم چند لایه شخصیت عسگر فرهادی

زهرا فدایی; قهرمان در نگاه اول یکی از مستقیم ترین فیلم های عسگر فرهادی است. فیلمنامه تمیز و مرتبی وجود دارد که نه می خواهد تماشاگر را فریب دهد و نه دنبال پیچیدگی ها و رازهای معمول فرهادی می گردد. اما قهرمان فیلمی چند لایه است. عناصر هر لایه ظریف و دقیق هستند و هر چه بیشتر به لایه ها برویم، لذت بیشتری خواهیم برد.

1. قهرمان وارد می شود

مرد لاغری با خنده ای از زندان بیرون می آید. در دقایق ابتدایی فیلم، دوربین مردی را که قرار است شخصیت اصلی فیلم باشد تعقیب می کند. وارد یک منطقه می شود. از پله ها بالا بروید، بالا بروید و بالا بروید…

اما طول عمر کوتاه است. مردی به نام رحیم باید برگردد. عبارت “آیا دوباره برگردیم؟” تکلیف تاریخ را نشان می دهد. قرار است شاهد ظهور و سقوط یک قهرمان باشیم. اما دیگه چی؟!

هیچ ساختمان نیمه کاره ای وجود ندارد که رحیم رفته باشد. این «نقش من» است. این یک داستان است. گذشته است این سازه ای 2500 ساله از افرادی است که از کوهنوردی خسته نشده اند. نفسشان بند نمی آمد. این مقبره خشایارشا است.

بیست و چند متری که رحیم برای دیدن عروسش از پله ها بالا رفت، باید دو هزار و چند صد سال به عقب برگردیم. به جامعه ای برسید که در آن دروغ ناپسند است و هر سه فکر و گفتار و کردار آن مهم است. جالب اینجاست که خشایارشا ترکیبی از خشایارشا به معنای فرمانروا و ارشا به معنایقهرمان». خشایارشا نیز لقب کسی است که واقعاً سلطنت می کند. همین سلطنت واقعی است که چای مقبره خشایارشا را از چای زندانی که رحیم از او آمده متمایز می کند.

  اتفاقی که دیشب در خندوانه با حضور عموپورنگ افتاد + فیلم

قضیه حسین، عروس رحیم، ترمیم است. مرمت یک بنای باستانی به معنای تلاش برای حفظ آنچه از گذشته باقی مانده است. حسین همیشه در از سرگیری کارش نقش دارد. از بازگرداندن شکوه تاریخی گذشته تا خرابکاری رحیم. با این حال، تلاش های او برای بهبود و توانبخشی از سطح فراتر نمی رود. حقیقت را نه می توان از ویرانه های آجرهای هزاره زدود و نه فرصت های از دست رفته را با تهدید و وعده جایگزین کرد.

نقد و بررسی فیلم قهرمان عسگر فرهادی

2. پروژه برای قهرمانی

رحیم نیز در بازسازی نقش دارد. نه روی داربست و عتیقه. روی پله ها و دیوار زندان. رحیم تسلیم سیستمی است که زندان را اداره می کند. چتر باکس ها او هنر دارد و خدمت می کند. فعال در فعالیت های فرهنگی. مشکلی نیست ظاهر او نیز با ریشش تغییر کرد. طبق قوانین زندان، زندانی اخلاقی است. بنابراین، در صورت وقوع حادثه، به گزینه ای مناسب برای پروژه قهرمان سازی تبدیل می شود. زیر سایه روسای زندان.

رحیم به معجزه اعتقاد دارد. در مورد علائم نامرئی هم همینطور. اینکه باید مرد خوبی باشد تا عاقبت بدی نداشته باشد. با این حال، در حال افول است. او چاره ای جز دروغ گفتن ندارد. پنهان می شود. تقلب می کند. او هم مغرور می شود. پیله خیلی ساده و بدون تردید، نشان افتخار خود را در نزد خلق خدا می گذارد.

مدیران زندان هم طرفدار کارهای خیر هستند. از زندانیان مطیع و مظلوم حمایت می کنند. ظاهر صالح است; با این حال، آنها پنهانی به آنچه شیطان می گویند می خندند. از ریش شکایت می کنند که صورت را به هم می زند. به جای سقوط می گویند وام. آنها بر حقیقت مهر می زنند و به برخی از روش ها اجازه می دهند خود را تطهیر کنند.

  عکس/ باشگاه لاکچری پوتین

رحیم و مدیران زندان وجه اشتراک دیگری دارند. آنها مسئولیت کاری را که انجام داده اند، آنچه را که گفته اند و آنچه فکر کرده اند نمی پذیرند. زندان فیلم قهرمان جامعه بسته است و در جوامع بسته حاکمان پاسخگو نیستند.

هیچکس از رحیم نمی پرسد می خواهی معروف بشی؟ آیا می خواهید وارد تجارت سبد هدیه شوید؟ آیا دوست دارید برای مصاحبه لباس تمیز بپوشید؟ تصمیم گرفتی؟ آیا عواقب آن را سنجیدید؟ مدیران برای خودشان فکر می کنند. آنها تصمیم میگیرند. سفارش می دهند. دارند نقشه خود را اجرا می کنند. نیت آنها بد نیست. رحیم هم نجات می یابد و هم جلوی دوربین منفجر می شود و هم از زندان جامعه انسان ساز خود را تعریف می کنند. اما وقتی نقشه خوب پیش نمی رود. وقتی داستان گره خورده است. هیچ کس میدان امن را ترک نمی کند. همه می خواهند اثر انگشت خود را پاک کنند و بس.

بازیگران امیر جدیدی قهرمان

3. بازگشت

زنی که رحیم را دوست دارد او را تا مرز آزادی می برد. روش او مهم نیست. هدف آن وسیله را توجیه می کند. رحیم از آزادی خوشحال می شود، اما وقتی تحقیر می شود، وقتی کارش اشتباه است، نشانه ها را می بیند و می ترسد. او تصمیم می گیرد کاری را انجام دهد که نامش درست است. چیزی که او را یک شبه قهرمان می کند. قهرمان در کنار مترسک مترسک.

رحیم قهرمان می شود اما برای قهرمانی تربیت نمی شود. او آب و چای زندانبانان را نوشید، همان چایی که با قبر خشایارشا فرق داشت. سه سال زیر چهار سقف با امثال او همراه بود. اما این افراد در هیچ کجای زندگی او نیستند. رحیم قهرمان زندانیان نیست. دغدغه های خودش را دارد. او به آزادی خود می اندیشد. درباره شغل و ازدواجش. او را مظلوم و قربانی می دانند. بدون اینکه به یاد بیاورد در دوران جوانی با زندگی خود چه کرد. چه ضربه ای به پدر یک تاجر درستکار. بدون شنیدن کلمه حقیقت با صدای بلند فریاد بزن. پشیمان می شود یا حتی متعجب می شود که آیا نتیجه کار خوبش به خیر ختم شده است یا خیر؟

  افزایش خشم و پرخاشگری در جامعه

وقتی باد قهرمان را وزید، هرکس قول داد، کمک کرد، عکس گرفت، مصاحبه کرد، پشتش را خالی کرد. قهرمان استخر او باقی می ماند. با آبروی رسوایش. فرزندش قلبش شکسته و زبانش بسته است. با رویای گمشده اش اما این مشکل اوست. او مسئول اولین و آخرین اشتباه و سوء تفاهم است. باید به خانه اول برگردیم. به یاد جمله ای که در ابتدای ارتفاع آرامگاه خشایارشا گفت: همه بالا رفتیم، آیا باید دوباره برگردیم؟

جایی برای اعتراض نیست. سوال از روسا جایز نیست. او حق شکایت ندارد. او حتی نمی تواند به گردنش بکوبد. رئیس تحمل نافرمانی را ندارد. مهره های سوخته نیز هیچ هزینه ای ندارند.

وقتی ردای قهرمان از تن رحیم افتاد. رویای آزادی و ازدواج از بین رفت. پسرش ارزش جنگیدن را داشت و عشقش به او امیدی برای ادامه دادن داشت. اما در نقاشی قبلی نه. تراشیدن ریش و موهایش عصیان آشکار رحیم بود که به معنای تغییر برای قهرمان فرود آمد. او مجبور نیست ابله مطیع و حرفه ای مدیران باشد. رحیم به نشانه ها معتقد است. کیک آخرین نفسش را می کشد و داخلش می برد تا با مفاصلشان بخورند. وقتی شادی آزادی جایی پشت آن در است. نه خیلی دور نه خیلی نزدیک…

دیدگاهتان را بنویسید