او گفته بود حتی در صورت شکست در انتخابات، تا آخرین روز ریاست جمهوری خود با جدایی طلبان جنوب مبارزه خواهد کرد و قطعاً آنها را شکست خواهد داد.
زمانی که او برای ریاست جمهوری (برای دور دوم) نامزد شد، وضعیت در میدان جنگ بدتر بود، و حتی جنوبی ها گفتند – و امیدوار بودند – که پس از شکست لینکلن، شمال یا باید یک کنفدراسیون مستقل جنوبی را به رسمیت بشناسد. الزامات اساسی آن را بدانید یا حداقل رعایت کنید.
به قول جیمز کریک، “انتخابات ریاست جمهوری که در پاییز برگزار شد، بدون شک یک رفراندوم درباره لینکلن و جنگ بود.”
بسیاری از اعضای حزب دموکرات که لینکلن را به عنوان رئیس جمهور برکنار کردند، تصمیم گرفتند لینکلن و جمهوری خواهان را با گسترش تبلیغات ضد جنگ تضعیف کنند و گفتند که جنگ اساساً اشتباه و یک “شکست” است. در سال قبل از انتخابات، لینکلن به خاطر تعداد زیاد تلفات مقصر شناخته شد.
اما جورج مککلن، نامزد نهایی آنها در انتخابات، آنقدر تنزل نگذاشت که درگیر تبلیغات ضد جنگی که آن را مشروع میدانست، نرفت.
و برای ایجاد اعتماد به نفس و نشان دادن امید به اینکه اتحاد شمال می تواند در جنگ پیروز شود، لینکلن اکثر جمهوری خواهان با نفوذ را پشت سر خود متحد کرد و نیروهای بیشتری را به میدان های جنگ فرستاد (در سال 1864، جنوبی ها عملاً در حالت تدافعی بودند، اما هیچ چشم اندازی برای جنگ وجود ندارد. پایان جنگ).
چند پیروزی در میدان جنگ و تقویت این باور که درگیری رو به پایان است و پیروزی اتحادیه قطعی است، نتیجه رقابت سیاسی را نیز رقم زد. در چنین روزی در سال 1864، انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و لینکلن پیروز شد. او هم قاطعانه پیروز شد.
رای دهندگان آمریکایی بار دیگر اعتماد کردند و قدرت را به مردی سپردند که قاطعیت و قاطعیت و در عین حال فروتنی و صمیمیت از خود نشان داد. واقعا جنگ رو به پایان بود. بروس کاتن نوشت: «تقریباً چهار سال طول کشید و حدود چهار ماه دیگر باقی مانده بود.
قبرهای بیشتری باید کنده می شد و وقتی وقتش رسید، شیپوری در هوای آرام به صدا در آمد و مشتی خاک بر اندام پوشیده شده افتاد. “کمی بیشتر بکشید، کمی بیشتر پیشروی کنید و میدان را بسوزانید، ویران کنید و نابود کنید و بعد تمام می شود.”
لینکلن چند ماه دیگر پس از آن پیروزی زندگی کرد. او برده داری رسمی را در ایالات متحده لغو کرد و تاریخ کشورش را مهر و موم کرد.
اما می دانیم که چندین جنوبی که در این توطئه مجروح شده بودند برای کشتن او توطئه کردند و یکی از آنها لینکلن را در تئاتر شلیک کرد. سپس روی صحنه پرید و فریاد زد: “مرگ همیشه به شریر می رسد.”
خشم از جنون قاتل، آمیخته با حس ماموریت، رنگ و درخشندگی زیباتری به افسانه لینکلن بخشید. «از آن زمان، افراد بیشتری، حتی در میان دشمنان و مخالفان لینکلن، به ستایش او و سوگواری مرگ او پیوستند.