اسرار خانه وحشت که در آن یک دختر کشته و دختران دیگر به زندان افتادند، زمانی که پلیس برای دستگیری یک دزد حضور پیدا کرد، فاش شد. آنها به جای دزد جسد دختر جوانی را پیدا کردند و دو دختر دیگر را با دست و پای بسته نجات دادند که یکی از آنها در کمد حبس شده بود.
متهم اصلی پرونده، جوانی به نام سعید، دختران پناهنده را به همراه خواهرش در این خانه زندانی و بدرفتاری می کرد. پلیس اکنون مشکوک است که او یک قاتل زنجیره ای است و ممکن است دختران دیگری را کشته باشد.
اولین دیدار با سعید
سعید برای بازجویی و تحقیقات به شعبه دوم بازپرسی دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. او خشن و پرخاشگر بود. ناگهان عصبانی شد، فریاد زد و فحش داد، اما کارآگاه با او تماس گرفت تا آرام شود و از او خواست جزئیات جنایتی را که مرتکب شده است فاش کند. اما سعید منکر قتل شد و به یکی از دختران فراری اشاره کرد که در خانه اش حبس شده بود.
او گفت: «من کسی را در خانه خود حبس نکردم و همه بی خانمان بودند. به آنها سقفی دادم تا زندگی کنند.
وی ادامه داد: یکی از آنها که در بند بود از من خواست که او را در بند زندانش بگذارم. دخترای خونه من حسودی میکردن و اگه به یکیشون توجه میکردم بقیه دخترا حسودی میکردن. مقتول یکی از دخترانی بود که از خانه فرار کرده بود و من او را رها کرده بودم.
اما دختری که در کمد پنهان شده بود به رابطه من با او حسادت می کرد. گفت چرا به او که تازه وارد است بیشتر توجه می کنم. این باعث اختلاف بین آنها شد. دختری که خود را در کمد حبس کرده بود از من خواست با او ازدواج کنم و او به من علاقه داشت!
متهم ادامه داد: روز حادثه با هم دعوا کردند که دختری عاشق من جان یکی از آنها را گرفت. جسد را در نایلون پیچیدم و ترسیدم آن را از خانه بیرون بیاورم.
برادر من یک قاتل است
اما خواهر سعید دختری متولد سال 57 است که در یک آرایشگاه کار می کند که اکنون به قتل متهم شده است.
وی در بازجویی، برادرش را قاتل معرفی کرد و گفت: حرف برادرم مبنی بر حسادت دختران به یکدیگر صحت دارد. اما روز حادثه مقتول برای خروج از خانه با برادرم دعوا نکرد. بحثشان این بود که دختر جوان می گفت چرا برادرم به او توجه نمی کند.
وقتی دعوای آنها بالا گرفت، برادرم از من خواست که وسیله ای به او بدهم تا دختر را آرام کند. یک پیچ گوشتی هم دور خودم دیدم که آن را به سعید دادم و او با همان پیچ گوشتی دختر جوان را کشت.
متهمان پرونده به دستور قاضی محمد وهابی بازپرس جنایی تهران دستگیر شدند. هویت مقتول هنوز مشخص نشده است و تحقیقات برای شناسایی هویت وی ادامه دارد. از سوی دیگر، تحقیقات ویژه برای شناسایی سایر جرایم احتمالی سعید در جریان است تا مشخص شود که آیا او قتل های دیگری نیز انجام داده و قاتل زنجیره ای دختران فراری است یا خیر.
علاوه بر این، تحقیقات برای شناسایی خانواده های دخترانی که در خانه ترسناک محبوس شده بودند ادامه دارد تا ابعاد بیشتری از این ماجرای هولناک مشخص شود.
داستان همسایه ها درباره ساکنان خانه وحشت
«میدانستیم همسایهمان یک جنایتکار است، اما نمیدانستیم که او ماهها جسدی را در چند قدمی محل زندگی ما نگه داشته است. این خلاصه حرفه ای همسایه هایی است که در خانه ترور مرتکب جنایت شدند و حالا با کشف جنایتی که همسایه آنها مرتکب شده و احتمال کشف جنایات دیگر، شوکه و متحیر شده اند.
در این گفتگو تعدادی از این افراد ناگفته های زیادی از زندگی عامل این جنایت و چگونگی پیدا شدن جسد گفتند.
پایان بن بست خرمشهر، بین کمیل و قزوین، صحنه جنایت هولناکی است که اکنون همه از آن صحبت می کنند. محله ای به ظاهر آرام که هیچکس از پشت آن خبر نداشت، یکی از وحشتناک ترین جنایات سال های اخیر است و آثاری از آن باقی مانده است.
به گفته همسایهها، بیشتر آنها میدانستند که سعید یک جنایتکار جوان است، اما هیچکدام باور نمیکردند که او مرتکب قتل شده باشد.
یکی از همسایهها که از دست متهم ناراحت شده بود، میگوید: «از خانهشان دائماً دعوا میشد. همش فحش و ناله و فحش بود. یک لحظه با اهالی این خانه راحت نبودیم. آنها نمی خوابیدند و همیشه سر و صدا می کردند.
از پنجره به خانه نگاه می کند، یک پاکت سیگار می کشد و ادامه می دهد: «سعید با خواهرش مریم اینجا زندگی می کرد. البته برادر بزرگترشان همین یک سال پیش بود که او را از خانه بیرون کردند. همانطور که شنیدم مادرشان چند سال پیش فوت کرد و وقتی پدرشان دید که نمی تواند با بچه هایش زندگی کند، رفت و رفت تا از شر آنها خلاص شود.
فرار از خانه وحشت
به گفته همسایه ها رفت و آمد به خانه سعید زیاد بود. دیگری می گوید: «گاهی سروصدا از خانه سعید بلند می شد و به نظر می رسید که غیر از او و خواهرش چند نفر دیگر هم هستند. حتی یک بار صدای زنی را با دختر کوچکش شنیدم.
سعید با مادر بچه درگیر شد و او را کتک زدند. زن جیغ می کشید و التماس می کرد که کمک کند. «با پلیس تماس گرفتم و به آنها اطلاع دادم، اما کسی نیامد. همانطور که خودش می گوید حتی یک بار اتفاق عجیبی در آنجا افتاده است.
او گفت: یک بار شنیدیم که چیزی در حیاط می افتد و همه همسایه ها دور هم جمع شدند. دختری بد سر از پنجره خانه سعید آویزان شد و خود را به داخل حیاط انداخت. او از وضعیت جسمی و روحی خوبی برخوردار نبود و گفت سعید چند روزی او را در خانه حبس کرده بود اما دیگر طاقت نیاورد و تصمیم گرفت برای فرار از پنجره بپرد بیرون.
با این حال این حادثه چندی پیش رخ داد. یکی از همسایه های قدیمی که سال هاست در این کوچه زندگی می کند، اتفاقی مشابه را به یاد می آورد. او می گوید: «چند سال پیش دختر جوانی از پنجره خانه سعید از چادر آویزان بود و وقتی به حیاط رسید، به سرعت دور شد.
گفتگو با یک جنایتکار
سوژه های خود را چگونه شناسایی کردید؟
من در مسافرخانه مشغول کار خدماتی هستم. از طرفی می رفتم جلوی راه آهن و مردم را به مسافرخانه می آوردم که دنبال مسافرخانه می گشتند.
در این بین دختران فراری یا کسانی که مدارک هویتی ندارند به سراغ من می آیند تا در مسافرخانه بمانند و من آنها را جمع آوری کنم.
چه چیزی باعث شد که مرتکب قتل شوید؟
من جرمی مرتکب نشده ام. مقتول با یکی از دختران درگیر شد و او با پیچ گوشتی به او ضربه زد. تنها جرمی که مرتکب شدم نگهداری جسد در خانه و فاش نکردن راز قتل بود.
چرا آنها را رها نکردید؟
آنها می خواستند در خانه من بمانند و من اجازه دادم بمانند.
داستانی داری
آره. در سال 93 دختر جوانی به خانه ام آمد و نمی دانم برای چه چیزی شروع به داد و فریاد کرد. عصبانی شدم و هلش دادم که روی زمین بیفتد و بمیرد.
پس از این ماجرا به اتهام قتل عمد دستگیر شدم اما در نهایت همانطور که در جریان درگیری اتفاق افتاد قتل عمد محسوب شد و به دیه محکوم شدم.