نیوشا توبی| آنچه کودکان در مدارس می آموزند چیزی جز کمی دانش خواندن و نوشتن نیست. امروزه مدارس در سراسر جهان بیشتر به دنبال تربیت نیروی کار برای نظام سرمایه داری هستند تا آموزش افراد آزاداندیش و خلاق. کمتر از خرد صحبت می شود.
تاریخ، جغرافیا، منطق و فلسفه در بسیاری از مطالب خشک، بی روح، خسته کننده و نگران کننده ارائه شده است. ادبیات به سطح پایین و ابزاری تنزل می یابد و دانشجوی ایرانی با متون جذاب و میراث عظیم حقوقی، اخلاقی و عرفانی نهفته در ادبیات فارسی آشنا نیست.
از هنرهای ملی دیگر خبری نیست. موسیقی، نقاشی و معماری ایرانی برای برانگیختن علایق کودکان و در نتیجه نشان دادن استعداد به درستی معرفی نشده است.
مسیری مسطح و یکنواخت با راهی کهنه و خسته کننده که با رنگ آمیزی و لعاب دادن کتاب های آموزشی و معرفی اصطلاحات جدید سعی دارد چهره ای جدید به آن ببخشد. اما مشکل در چهره نیست، محتوای آموزشی ما – و البته بسیاری از کشورهای دیگر – توسط نظام سرمایه داری جهانی ساخته و پرداخته شده است.
نظام آموزشی در کشور ما پس از سالها و دههها به سازمانی عظیم و کم تحرک تبدیل شده است که با روشهای قدیمی و بوروکراسی پیچیده سعی در تربیت نسل جدید دارد.
در این فرآیند بسیاری از استعدادها و توانایی ها سوزانده و از بین می روند و تنها کسانی می توانند به جایگاهی آبرومندانه دست یابند و زندگی خلاقانه ای داشته باشند.
بقیه افراد در چرخه نظام آموزشی فروغ، کم کم استعدادهایشان کمرنگ می شود و به کارمند و کارمندی تبدیل می شوند که برای شنیدن، صحبت کردن و صحبت کردن استخدام می شوند و برای مدیریت چرخ دنده های نظام اداری و تولیدی استخدام می شوند.
من به صراحت گفته ام که ما تنها کسانی نیستیم که با این عارضه دست و پنجه نرم می کنیم و این مشکل جهانی است.
تنها چند کشور، مانند اسکاندیناوی ها، برای دهه ها چارچوب سفت و سخت سیستم های آموزشی و شیوه های به جا مانده از اوایل قرن بیستم را شکسته و طرح جدیدی را تدوین کرده اند. آنها روش های جدیدی را برای رشد استعدادهای نهفته کودکان ایجاد کرده اند.
آنها سواد را در اولویت بعدی قرار دادند و شروع به پرورش نسلی کردند که از سنین پایین فرصت نشان دادن توانایی ها و خلاقیت های خود را دارند.
به این ترتیب دانش آموزان مستعدی که نور خلاقیتشان همچنان می درخشد، می توانند در زمینه های مختلف تجربه و دانش کسب کنند. تلفیق دانش و تجربه علاوه بر خلاقیت، خرد را در انسان تداعی می کند. آنچه که خواسته یا ناخواسته در نظام های آموزشی گم می شود همین عنصر متعالی «خرد» است.
حال جامعه ای را تصور کنید که در آن جوانان فارغ التحصیل از دبیرستان علاوه بر مهارت های معمول سواد در زمینه های مختلف فکری و عملی، «عاقل» شده باشند.
تجربه عملی در زندگی به آنها کمک می کند تا اعضای بهتر و مفیدتر جامعه بشری باشند. تأثیر این نوع تربیت به نسلهای آینده نیز کشیده میشود و والدین بهتر و عاقلتر فرزندان بهتری از خود به جای میگذارند. به هیچ وجه نمیخواهم به اسکاندیناویها توصیه کنم که از آن پیروی کنند.
البته هر کشوری باید بر اساس اقلیم، شرایط و خاستگاه تاریخی و فرهنگی خود روش هایی بیابد و بر اساس آن نظام آموزشی خود را تغییر دهد.
جوامعی که متوجه ناکارآمدی مدارس کنونی شدهاند، قطعاً میتوانند از توسعه پیش رو استقبال کنند و هویت فرهنگی و تاریخی خود را در عصر جهانی شدن حفظ کنند و کسانی که به دگرگونیها در ظاهر، شکلها، شکلها، شعارها، سمینارها و سخنرانیها بسنده میکنند. غیر ممکن خواهد شد.