فال با آثار ادبی یکی از باورهای قدیمی این کشور است. با گذشت زمان، ساکنان این دیار به نویسندگانی مراجعه می کردند که گمان می کردند از کلام حق بهره می برند.
با گذشت زمان اما در فرهنگ عامه ما فقط تفال به حافظ مانده است.
نفس بلند می شود و کام شما را رها نمی کند
فاگان، شانس من هرگز بیدار نمی شود
صبا یه تیکه خاک انداخت تو چشمام
که آب زندگی من به حساب نمی آید
من طاقت قدت را ندارم
چوب به سلیقه من نیست
به جز دلارهای دوستمان
در غیر این صورت کار نمی کند
ساکن زلف شد و دید که تحصیل کرده است
خبری از این بلوک عجیب نیست
هزار تیر دعا.
اما کارگر چه فایده ای دارد؟
در نسیم صبح حکایتی دلچسب است.
اما خوشبختانه برای من سحر امشب نخواهد آمد
در این رویا زمان زندگی سپری شد و هنوز هم هست
شما در نهایت با بینی سیاه نخواهید شد
همین بس که دل حافظ را همه نجات دهند
نمی توان از دایره Zeft خارج شد
توضیح واژگان: سواد: اول فتح سیاهی و اطراف شهر و همچنین معنی کشور و شهر، اینجا ایهام آخرین معنی است.
یک تعبیر عرفانی
نفسم قطع شد و نتونستم کامم رو بگیرم. افسوس، شانس من بیدار نمی شود! منظور او از این شعر این است که عاشقان پیوسته به دنبال بذر آرزوی خود هستند تا به ثمر بنشینند و در پناه یار قرار گیرند. زیرا وقتی نوبت به ملاقات او میرسید، تمام آنچه در ذهن داشتند برآورده میشد.
تفسیر شعر
اگر همگی تو را از هدفت باز می دارند، اگر خلاف فرمان خدا نیست، این کار را بکن و انتظار پاداشی نداشته باش. شما زیبا و سرحال هستید. دنیا زیباست مواظب باش دروغ نگویی!